پدری از جمله نقشهایی است که پس از بهحاشیه راندهشدن توسط طرفداران برابری زن و مرد و برخی فمینیستها، دوباره در سالهای اخیر مورد توجه قرار گرفته است. در سالهای ابتدایی جنبش فمینیسم و حملات متعدد به خانواده و نهاد آن به منزله پایگاه اصلی ستم بر زنان در سیستم پدرسالاری و سرمایهداری، زنان تشویق شدند تا از مردان و ازدواجکردن دور شوند و حتی در حرکتی افراطی، نیازهای غریزی خود را نیز با زنان دیگر برآورده کنند. شناخت مردان به عنوان متولی و ابزار دو سیستم پدرسالاری و سرمایهداری برای ستم بر زنان تا حدی پیش رفت که مردان به عنوان شخصیت منفور در میان زنان شناخته شدند. پس از گذار سالها و فروکاهش موجهای احساسی و افراطی و حاکمشدن نگاهی منطقیتر به وضعیت پیچیده و بههمپیوسته روابط اجتماعی، همچنین قدرتمندی نهادی و ریشهدار نظام سرمایهداری در کنترل و مهار و جهتدهی جنبشهای اعتراضی و مهمتر از همه وضعیت نابهسامان خانواده و فرزندان که آینده جوامع را از لحاظ استراتژیک و بقا در معرض خطر قرار میداد، برخی نحلههای جنبش زنان بهگونهای متفاوت به خانواده، زنان و فرزندان در کلیت جامعه و ارتباط با مردان نگریست. در حرکت جدید جنبش زنان به عوض اعلام جنگ و قیام علیه نهادهای مردسالار، تلاش شد تا با گفتگو، کمپین و جنبشهای اجتماعی به اصلاح از درون جوامع دست زده شود. در این حرکت که نهادهای بینالمللی نیز از آن حمایت میکنند، بار دیگر خانواده و اهمیت آن بازشناخته شد. خانواده به عنوان ویژهنهادی که امکان بقا جامعه و بازتولید آن را از طریق فرآیند اجتماعیکردن فراهم میکند و نقش و اهمیت ویژه زنان در این فرآیند، در مرکز توجه قرار گرفت. اینبار قابلیتها و ویژگیهای خاص زنان به عنوان عرضهکنندگان عاطفه و مراقبت به تصویر کشیده شد و ادامه این روند را نیازمند توجه به زنان و خواستهای آنها دانست. با تصویر دشواری کار زنان در نقش مادری و همسری، آنها نیازمند همراهی معرفی شدند. اگرچه پیش از این زنان همین وظایف را به تنهایی و با دریافت کمتر کمکی از دیگران از جمله همسر خود به انجام میرساندند، اما امروزه بهواسطه درگیری در فعالیتهای دیگر، زنان بیش از پیش نیازمند همراهی هستند. اشتغال، تحصیل، انجام فعالیتهای فرهنگی در خارج از خانه، ترویج و تبلیغ تنوع گذران اوقات فراغت از جمله کلاسهای ورزشی، رواج مسافرتهای زنانه، گسترش و اشاعه مکانهای تفریحی زنانه چون پارکهای بانوان و لزوم رسیدگی به خود و صرف اوقاتی در تنهایی فارغ از مسئولیتهایی چون همسری و مادری سبب شده است که زنان نیازمند حضور مردان در امر خانه و فرزندداری باشند. اگرچه در گذشته اقوام نزدیک در هنگام لزوم به خانوادههای جوان در امر نگهداری فرزندان کمک میکردند، اما اکنون بهواسطه دوری از خانوادهها، بر تعداد زنانی که همسران خود را تشویق و یا مجبور به همکاری در نگهداری از فرزندان یا انجام کارهای مربوط به آنها میکنند بیشتر شده است. همچنین در شهرهای بزرگ بهواسطه بعد مسافت و مسائلی چون ترافیک، بردن هر روزه فرزندان به منزل اقوام برای نگهداری از آنها هزینهبر است. سوم آنکه پدربزرگ و مادربزرگها نیز اکنون به دلیل مسائل زندگی کمحوصلهتر بوده و تمایل چندانی به نگهداری از فرزندان ندارند. از طرفی توصیه مشاوران به چندگونگهشدن تربیت فرزندان باعث نگرانی والدین جوان از سپردن فرزندان به افرادی از نسل پیش است. بزرگترها نیز تمایلی ندارند توصیه والدین جوان را به کار گیرند؛ توصیههایی که بعضاً روش تربیتی آنها را زیر سؤال برده و قابل قبول نمیداند. علاوه بر این مادران شاغل در حال تحصیل یا مادرانی که دیگر نمیخواهند و یا نمیتوانند خود را در نقش مادری و همسری منحصر کنند، تقاضای سبکشدن مسئولیت تربیت فرزندان و واگذاری بخشی از آن به پدران را دارند. همانگونه که پیداست نقش پدری به نه بهواسطه اهمیت نقش پدران در امر تربیت فرزندان، بلکه به عنوان امر تبعی مورد توجه است؛ همانگونه که پیش از این نیز به دلیل معرفی آنها به عنوان عامل ظلم به زنان حذف شده بودند. اکنون نیز به نظر میرسد پدران نه به عنوان عامل مهم در تربیت فرزندان بلکه به عنوان همکار و پرستار طلبیده میشوند. اگرچه درگیری جدیتر پدران در امر نگهداری و تربیت فرزندان از اهمیت بسیاری بهویژه در عصر کنونی برخودار است، اما به نظر میرسد اختصاص سهم بیشتر به مردان در امر فرزندداری همچنان به جهت ایجاد فضایی برای دیگر فعالیتهای زنان است. این نوشتار در پی تخطئه جایگاه زنان در امر تحصیل یا اشتغال یا اختصاص زمانی برای رسیدگی به خود زنان نیست، بلکه در پی واکاوی فلسفه بازی دورکردن و نزدیککردن مردان در خانواده به بهانه فرزندان است. درگیری پدران در امر مربوط به فرزندان و خانواده برکاتی دارد. درگیری در امور تربیتی و مسائل مربوط به خانواده سبب آشنایی پدران به مسائل جدید فرزندان شده و همفکری با مادر خانواده میتواند به اتخاذ راهکارهای مناسب جهت کنترل و مدیریت آنها منجر شود. درگیری با مسائل فرزندان و کمک به حل آنها سبب میشود پدران با فرزندان خود ارتباط نزدیکتری داشته باشند و این امر در زمانهای که افراد معتمد و موثق کمتر در دسترس هستند، میتواند نعمتی برای خانواده باشد. همچنین گذران وقت با افراد خانواده و لذتبردن از همنشینی والدین و فرزندان، سبب میشود فرزندان کمتر احساس تنهایی و خلأ کرده و تمایل بیشتری به گذران اوقات خود در میان خانواده داشته باشند. در میانگذاشتن مسائل فرزندان با پدران که موقعیت اقتداری و عقلانی بیشتری دارند، آنها را با چگونگی حل مسئله آشنا میکند؛ البته بهشرطی که پدران تا حدودی شیوههای برخورد با مسائل جدید را بدانند. کنار هم قرار گرفتن مرد و رن در امور مربوط به خانواده، آنها را به یکدیگر مرتبط و پیوستگی میان ایشان را افزایش میدهد. همراهی زوجها با یکدیگر و تشریک مساعی سبب میشود قدر داشتهها و آنچه برای آن زحمت کشیده شده است، بیشتر دانسته شود که خود سبب میشود بسیاری از مسائل حاشیه که سبب اختلاف است، فرصت آشکارشدن نداشته باشد، اما نکته آن است که باز هم مردان بهواسطه جایگاه خاص خود به خانه و مشارکت در آن دعوت نشدهاند، بلکه به جهت امر جنبی دیگری که همانا خریدن فرصت برای اموری غیر از خانه و خانواده از جانب زنان است، به ایفای نقش پدری خوانده شدهاند. *دانشجوی دکترای جامعهشناسی

نظرات